روزنوشت های یک بانو

یک زن،یک همسر ویک مادر هستم

حال خوب

سلام

امروز روز پر کار و پر انرژی برای من بود

صبح ساعت هفت و نیم بیدارشدم و صبحانه حاضر کردم

از شب قبل ظرفی نداشتم و خب آشپزخونه مرتب بود

پاشا هم بیدار شد و مث همیشه مشغول بازی با اسباب بازیهاش شد

خونه و اتاق خوابمون به یه جاروی حسابی نیاز داشت

برای همین وقتی همسر رفت و پاشا خوابید اومدم اتاق خواب که جارو بزنم اما یهویی به سرم زد که اوت تغییری که مد نظرم بود رو بالاخره اجرا کنم

برای همین با پیچ گوشی افتادم به جون تخت و بازش کردم و جابجاش کردم و بستمش و جارو کشیدم و پاشا بیدار شد

با هم اناق خواب و خونه رو جارو کشیدیم

میگم باهم ینی پاشا جارو رو هل میده  من جارو میکشم

بعدشم باهم رفتیم بیرن و من سیب زمینیو دستمال کاغذی و پودر صابون خریدم 

راهمو دورتر کردم که پاش بیشتر بگرده 

وقتی رسیدیم خونه فقط پنج تا دونه سیب زمینی جدا کردم و بقیه رو گذاشتم تو کالسکه پاشا که ظهر همسری بیاره بالا

پاشا رو توی اتاق خواب خوابوندم و اومدم که سیب زمینی هارو بشورم و بزارم بپزه که دیدم آب قطع شده

تا الانم نیومده هنوز

شیرآب رو باز گذاشتم که وقتی اومد متوجه بشم

باید گرد گیری هم بکنم ولی خب دستمالامم کثیف هستن و صف شسته شدن نشستن

این تغییری کوچیک تو اتاق خوابمون خیلی بهم مزه داده و حالمو خوب کرده

طی حوله ایم هم خراب شده و باید یک تکه پارچه روش بدوزم ک از دسته طی درنیاد دیشب حسابی شستمش و گذاشتم خشک بشه

همسری کلی ایده داره برای گذر از این وضعیت بد اقتصادی

دیروز وقتی اومد و بهش گفتم دلار رسیده به ده تومن کلی ذوق کردو امیدوار تر شد


امیدوارم همه با ذوق و انرژی مثبت به زندگی شون دلگرم  بشن

۰ صحبت ۲ موافق ۰ مخالف

یکم غر بزنم؟

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

دلار

من یک دلار داشتم
با بالارفتن قیمت ارز ترسیدم نکنه فک کنن من محتکر هستم و یوقت خدای نکرده اختلاس کردم
تصمیم داشتم به بالاترین قیمت ببرم بازار و چنجش کنم
ولی بعد تصمیم گرفتم نگهش دارم و شب دامادی پسرم بعنوان شاباش بدمش به پسرم و فک قوم خانومش رو بیارم پایین
ولی یکی یه پیشنهاد بهتر داد
گفت با این سیر صعودی موقع عروسی پاشا میتونم با این یه دلار هم یه عروسی مفصل برای پسرم بگیرم هم یه شاسی بلند بندازم زیر پاش
هنوز یه هفته از تصمیمم نگذشته بود که
امروز اعلام کردن نرخ سکه و ارز بشدت داره میاد پایین
ینی تا گند نزنن به برنامه ریزی های من ول نمیکنن که :دی
دو روز دیگه باید 4200 بگیرم و دلارم و چنج کنم

ولی خودمونیما چی شد که یهو قیمت ارز شکسته شد؟
چی شد که همه فروشنده شدیم؟
چی شد که فقط بانکها دلارمونو میخرن؟
امیدوارم باز ارزش پولمون به اوج برسه
امیدوارم این خریدهای استرسی و انبار ارزاق به آخر برسه
به امید اون روز
۰ صحبت ۱ موافق ۰ مخالف

یک مادر،یک کودک



* پنج شنبه شب شروع شد، تب شدید بی حالی و ضعف


* جمعه شب تب شدیدتر شد، بی قراری و حال بد،مدام بغلم بود و یه جا آروم  و قرار نداشت


* شنبه حسابی خسته م کرد اجازه نداد تو پاک کردن سبزی ها به مامانم اینا کمک کنم


* شنبه شب تبش فقط نیم درجه بود


*شنبه صبح کلا تبش قطع شده بود ولی هنوزم بی قرار بود غذا نمیخورد و مدام شیر میخورد


*یکشنبه بی قراری و بی غذایی و فقط شیر


* دوشنبه عصر موقع تعویض پوشک دیدم روی بدنش و پشت کمرش دونه ریز و قرمز ریخته بیرون، درمانی نداره جز صبر


* دعا کنین پاشای من زودی خوب بشه


۲ صحبت ۲ موافق ۰ مخالف

مشغولیات من

این روزها سرم به بافتنی گرم است

یکی زیر و یکی رو

میبافم و غصه هایم را از یاد میبرم

انگار وقتی میل به دست دارم از این دنیا و غم هایش رها میشود


یه جفت دستکش ساق بلند بدون انشگت برای داداش کوچیکه دارم میبافم یه لنگش تموم شده باید صبر کنم تا جمعه که براش ببرم یه پرو بزنه اگه اکی بود دومی شو سر بندازم، نخم کمی ضخیمه و زود باال میاد کارم

آبجی بزرگه هم سفارش ی جفت پاپوش داده خیلی قشنگه خوشم اومده ازش

۳ صحبت ۲ موافق ۰ مخالف
درباره من
نبسته ام به کس ، دل
نبسته کس ، به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها ، رها من
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان