سلام
پیرو حال خراب و دل پر دردم باهمسری گفتگو کردم و کمی به خودم روحیه دادم
همسر هم پیرو بهتر کردن حال من کلی پایه شده و با من به پیاده روی میاد
منم درجهت بهتر شدن حال همسری خانومم و آروم،مهربون و صبور
امشبم بعد فوتبال رفتیم پیاده روی،توی راه حرف زدیم و خندیدیم
خوشیهامون آسون بدست نمیان
امروز عکسهای نوزادی پاشا رو مرور کردیم وکلی خندیدیم
چقد کوچولو بود چقد همسر میترسید از بغل کردنش
همش حس میکرد هرلحظه ممکنه بدن پاشا توی بغلش له بشه
اولین باری ک پاشا سرش رو روی شونه همسری گذاشت
وقتی تو بغل همسری خوابید
یادش بخیر چ زود گذشت
حالا گل پسری آقا شده و توی کالسکه ش میشینه و با ما به پیاده روی میاد
من هاشق قدم زدن با همسری هستم
توی قدم زدن از هردری حرف میزنیم از دلخوریامون از ناراحتیامون
و این گفتگو بدون ذره ای ناراحت شدنه و وقتی به خونه میرسیم بازهم همون خانوم و آقای عاشقیم
امیدوارم دوباره به اون مرحله برسیم
مشکلات هنوزم هست
ولی تو وب یکی از دوستای جدیدم خوندم ک خداگرببندد زحکمت دری ز رحمت گشاید در دیگری
حالا منم منتظز رحمت خدام ببینم چه دری بروم باز میکنه😊
پاشا و ماشینی ک روز تولدش وقتی از بیمارستان به خونه مامان جونش رفت
از دایی جونا و خاله جونش کادوگرفت👆
پاشا و لباسی ک خاله جونش براش خریده👇