از کدبانو گری من همین بس که
الان آبگوشت پسری برای ناهارش رو گازه
کدو مسمایی ها هم برای ناهار همسری دارن سرخ میشن(البته که نسوزن)
میخوام خونه رو هم یه سروسامونی بدم
ولی
جورابای پسری نیست گم شده
آبی روشنه دورمچ پاشم یه تیکه چرمی خوشگل داره
هرکی دید بیاره بزاره زیر همین پست لطفا
بعدا نوشت:
جورابای پسری هنوز نا پیداست
آخرین بار یادمه که دستم بود و میگفتم باید بشورمشون
اما از بعدش هیچی یادم نیست
آبگوشت پسری ساعت ده صبح سوخت
به کل فراموشش کرده بودم
داشتم حاضرمیشدم که یهو بوی گوشت کباب شده به دماغم خورد
پریدم آشپزخونه دیدم آبش خشک شده و گوشتا تو روغن جلز ولز میکنن
خونه ی مرتب شده بابیدار شدن پسری به هم ریخت
و فرصتی برای مرتب کردنش نبود
اینم نتیجه ی کدبانو گری امروزم
نکته ی مثبت: صبوری همسری و غر نزدنشه
اگه من بودم حتما کی بهش نق میزدم
اما اون حتی اخم هم نکرد چه برسه به غر