سلام شرمنده که کیفیت عکسم خوب نیست
گوشیم داغونه :(
امروز عصری بعد ناهار ینی ساعت دو و نیم با همسری زدیم بیرون
پیاده به سمت حرم
تا چارراه ابوطالب خبری نبود،بعدش کم کم به جمعیتی رسیدیم که همه به سمت حرم میرفتن
قدم به قدم چایی و شربت و اش و شله زرد میدادن
ی جا بود که شلغم میدادن :) قبل میدون شهدا بود فک کنم ولی وقتی ما رسیدیم تموم کرده بودن
میدون شهدا برای خادم افتخاری ثبت نام میکردن البته برای محوطه ی بیرون حرم ولی من ثبت نام نکردم:(
یه غرفه هم بود که واکس صلواتی میزدن
از یدون شهدا که رد شدیم و چشمم به گنبد و گلدسته ی حرم افتاد سلام دادم
دلم ررفت پیش دوستام همه ی اونایی که حاجتی داشتن،مخصوصا آرزوی بچه :)
برای هه شون دعا کردم به یکی شونم زنگ زدم که جواب نداد
بعد میدون شهدا همسری گفت: من تسبیح میخوام:)
عادت داره حتما تسبیح دستش باشه ذکر یونسیه رو میگه همیشه
رفتیم و من براش یه تسبیح دونه ریز قرمز مشکی خریدم ینی قرمزه ولی به سیاهی میزنه
و یه مهر با ارتفاع چار سانت برای بابای همسری آخه مامان میگفت مهرش شکسته
سر چارراه شهدا هیئت ناشنوایان بود خیلی زیبا و قشنگ عزا دارری میکردن
نزدیک حرم که شدیم از گنبد و گلدسته ها عکس گرفتم ولی خب دوربین گوشیم اصن خوب نیست و یکم تار افتاد
از دسته های عزاداری هم عکس گرفتم ولی خب بخاطر کیفیت پایین نمیزارمشون
خیلی شلوغ بود و نمیشد بریم داخل حرم از جلو حرم سلام دادیم و دورزدیم و برگشتیم
رفتیم بازار امید و یکم خرید کردیم
باز هم پیاده برگشتیم تا خونه
ینی وقتی رسیدیم میدون ابوطالب به قول همسری پاهام از مغزم فرمون نمیبردن و به هزار خواهش تا خونه منو کشوندن
ساعت شش و نیم رسیدیم خونه، هرکدوم یه طرف ولو شدیم خخخخ من که هر انگشتم یه آبله زده :دی
خیلی وقت بود اینهمه راه نرفته بودم و البته برای جفتمون لازم بود
آها راستی برگشتنی یه قالب سلیکونی خریدم میخوام فردا توش کیک بپزم :)