زنده اندیشان به زیبایی رسند
سلام صبح قشنگ چهارشنه تون بخیر
این روزها حالم خوبه و نی نی تو دلمون جا خوش کرده،سونو و آزمایش غربالگری اول رو انجام دادم و دیروز به دکترم نشون دادم.خوشبختانه همه چیز خوب بود و نیازی ب ویتامین و اینا نداشتم
فقط همون یدوفولیک و لووتیروکسین و ویتامین د ۳ تجویز شدن،خداروشکر با یک چهارم لووتیروکسین کم کاری تیروئیدم کنترل شده و مشکلی نیست.
تو مطب خودمو وزن کردم و از بیستم اردیبهشت تا دوم خرداد فقط صد گرم وزن اضافه کردم😆
خعلی خوشحال شدم،آخه از یهویی چاق شدن میترسم،آخه میگن برای زایمان طبیعی نباید خیلی چاق بشی،زایمان سخت میشه.
یوقت فک نکنین کم میخورم و تو رژیمما!نه!غذامو خوب میخورم و خداروشکر وزنمم کنترل شده س.
مادرشوهرم قرار بود بره کربلا،با خواهرشوهرم.ولی تاریخ دقیق نمیدونست و ی روز سرزده برادر شوهرم راهیش میکنه مشهد،قتی اومد متوجه شدن ک پرواز یکشنبه س۳۱ اردیبهشت!طفلی چند روز آواره ی خونه ی خواهرش و دخترشو پسربزرگش بوده،طفلی هرچی ب برادرشوهرم میگه منو ببر خونه عفت اینا،اونم محل نداده😞خیلی ناراحت شدم،گفتم ب خودم زنگ میزدی میومدم دنبالتون
ی هفته مشهد بوده ی دکتر نبرده بودنش ک حداقل دارو ب اندازه کافی برای فشار و چربی خونش داشته باشه.وقتی ب شوهرم گله کردم،گفت کی میبردش؟گفتم من میبردم،درمانگاه و آزمایشگاه ک ب ما نزدیکه!یهو دستمو گرفت بوسید و گفت قربونت بشم مهربون من😍
پدر شوهرمم ک تنک و تنها مونده تو خونه
پیرمرد بینوا الان باید یکی دوروبرش باشه جمع و جورش کنه،ولی باز هم دست از تلاش برنمیداره و مدام ب گوسفند و مرغ و خروساش می رسه ی شب ک باهاش حرف میزدم گفتم چرا خودتو پابند چارتا گوسفند کردی آخه تو این گرما و اون سرما همش درگیرشونی
گفت میفروشم دیگه خسته شدم نمیتونم،ولی من ک میدونم دلش طاقت نمیاره،اگه کارنکنه دق میکنه
همیشه میگم خداسایشو بالا سرمون نگه داره،من ک پدر ندارم حداقل پدر همسرمو برای من نگه دار خدا
قضیه خادم حرمم فعلا معلقه،البته گفتن هروقت بیای مجدد برات کلاس تعیین میکنیم.نمیدونم بایه بچه تو شیکمم میتونم برم خدمت کنم یانه؟بعد دنیااومدنش میتونم ادامه بدم؟البته میدونم هرروز هفته نیست ولی خب باید بهش فکر کنم،ولی خیلی دوسدارم موفق بشم و برم.آرزوی کودکیم بوده
جمعه همسری همایش داره،بسلامتی همایش پنجمه😍وقتی یاد اولی میفتم ک کنسل شد قلبم درد میگیره،ولی خب خداخواست و با تمام مشکلات همایشها یکی یکی برگزار شدن،وحالا نوبت پنجمی شده،مهمانها دعوت شدن،قرارداد ها بسته شدن ولی وقتی رفتن مجوز بگیرن،اماکن گفته تالار اطلسیه مشکل قانونی داره،رفع نکرده مجوز بهتون نمیدیم
من موندم این تالار لعنتی وقتی منع قانونی داره چرا با همسرمن قرار داد بسته و کلی پول گرفته😤
ینی برم بزنم داغونشون کنم.
همیشه مسئولیت نوشتن کارتا وثبت سیستمی مهمونا بامن بوده،ولی این دفه من اصن تو هیچی دخالت نداشتم،ولی بازم مسئولیت چک کردن مهمونا هنگام ورود بامنه،مانتو فرمی ک همون اوایل دوره خیاطی برش زدم و دیگه ندوختم دیروز سرهم کردم و ان شالله امروز تمومه و قراره روز همایش بپوشم.البته تاجایی ک تونستم زاپاس دوخت کم گذاشتم ک اندازم باشه و شکمم قلمبه نزنه بیرون
حالا اگه تموم شد عکسشو براتون میذارم
خیلی اصرار کردم ک همون مانتوی عیدمو بپوشم ولی گفت نچ،بچه های شرکت هم قراره فرم شونو بپوشن.
برم ب کارام برسم ،بااین کمر درد و دلی ک تیر میکشه من چکاربکنم😢