سلام
خاطره ای از یک خیر مینویسم که خیلی ناراحتم کرد
خودشون هم خیلی ناراحت بودن ولی خب دیگه کاری از دست شون بر نمی اومد
مردی 50-60ساله به نظر می رسید
جا افتاده و موقر
گروهی از دوستان داشت که باهم خیلی صمیمی بودن
گروهی 10-12نفره متشکل از خانوم ها و آقایون جاافتاده و کم و بیش از تمکن مالی برخوردار بودن
یک روز با آقایی آشنا میشه 40-50ساله و از گروهشون براش تعریف میکنه تا بلکه به جمعشون ملحق بشه و کمک مالی به گروه بکنه
این آقا که از قضا وضع مالی خیلی خوبی داشته به گروه ملحق میشه و بعد چند هفته از این آقا میخواد که وقتی برای توزیع کمک ها به خونه ی نیازمندان میره اینو هم باخودش ببره
این آقا هم قبول میکنه و فرد مذکور رو همراهش میبره
بعد یه مدت این فرد رابطه شو با گروه قطع میکنه و هیچ کس خبری ازش نداشت
تا اینکه خیر مورد نظر وقتی برای توزیع کمک ها به خونه ی مرد مسنی میره
مرد مسن به این آقا میگه حاجی ،این کی بود با خودت آوردی به خونه ی ما که مارو به خاک سیاه نشونده
مرد خیر میپرسه که چی شده؟
و اون مرد مسن میگه: ...
اون روز ک اومدین خونمون و اون آقارو هم آورده بودین،دختر منو میبینه
چند روز بعد با کلی خرت و پرت اومد خونمون،از من درمورد بیماریم پرسید
کلی حرف زد و گفت که کمکم میکنه که درمان کنم
کم کم از خودش و از زندگیش گفت و گفت که مجرده و به هرکسی نمیتونه اعتماد کنه و هر زنی میاد تو زندگیش بیشتر به خاطر مال و اموالشه،دوسداره باکسی زندگی کنه که آدم ساده و بی آلایشی باشه
بعدشم گفت دوست داره دختر منو خواستگاری کنه
ماهم دیدیم آدم خوبیه و خیره و از همه مهمتر تو دم و دستگاه شماست گفتیم حتما آدم خوبیه قبول کردیم
دروغ چرا،فکر میکردیم دخترمون با این مرد ازدواج کنه حتما خوشبخت میشه
یک روز اومد خونمون و همه باهم رفتیم محضر و عقد کردیم ،بعدش منو بردن بیمارستان بستری کردن و خودشم دست دخترمو گرفت و برد
چقدر خوشحال بودیم از اینکه دخترمون خوشبخت شده،دیگه اصن به فاصله سنی شون فکر نمیکردیم و برامون بی اهمیت بود.
بعد دو هفته که از بیمارستان مرخص شدم خداروشکر حالم خوب شده بود
یکی دو روز بعدش دخترم رو آورد خونمون و کلی هم برامون خرید کرده بود
ولی از اون روز که رفت دیگه ندیدیمش
الان نزدیک دوماه گذشته و دخترم بارداره،رفتیم محضری که عقد کردیم اصن قبول نمیکنن که ما اونجا عقد کردیم،اصن اون آقایی که دخترمو عقد کرد اونجا نبود و کسی نمیشناختش
حالا موندیم چکار کنیم
************************
متاسفانه اون آقای ثروتمند دختر بینوای 23-24 ساله رو دو هفته ی تمام تو ویلاش نگه میداره و هرطور که تونسته ازش استفاده که چه عرض کنم سوءاستفاده کرده و بعدشم با یه بچه تو شکم تحویل خانواده ش داده و رفته و هیچ کس خبری ازش نداره
حتی محضر رو هم هماهنگ کرده بوده و گویا عقدشونم دائمی نبوده
یکی نیست بگه آخه بی شرف،برای کثافت کاری هات هستن کسایی که از این راه کسب درآمد میکنن ،خب یکی از اونا رو انتخاب مبکردب هر بلایی که دلت میخواست سرش می آوردی اونم پولشو میگرفت و برا مهم نبود
چرا اومدی یه دختر معصوم رو بیچاره کردی آخه
وقتی این داستان رو شنیدم خیلی حالم بد ،از همه ی مردا حالم بهم میخورد