روزنوشت های یک بانو

یک زن،یک همسر ویک مادر هستم

روزمرگی 001

شال و کلاه جدید پاشای 5 ساله ی من

 

سلام روزتون بخیر

پنجشنه روز تعطیلی شرکتمون هست و من میتونم تو خونه به کارام برسم

از صبح زود که بیدار شدم مشغلو بشور بساب شدم تا شب

کلی لباس شستم

کلی لباس تا کردم

خونه رو گردگیری و جارو کردم

حیاط رو جارو کردم و شستم ، ولی به دلم ننشست و با فرچه فرش شویی کل موزاییکارو کشیدم تا برق افتادن

پله ها به خاطر حضور کبوترها کثیف شده بودن

اوناروهم تی کشیدم و برق انداختم

عصر هم همسری برای کبوترا مشتری پیداکرد و ردشون کرد خداروشکر

دیگه توان تمیزکردن کثیفکاریاشونو نداشتم

 

سرشب مرغ گذاشتم بپزه برای شام

بعدش رفتم یه حمام حسابی :دی

داشتم موهامو خشک میکردم که یهو درباز شد و خانواده جاری وسطی تشریف آوردن تو :/

قرار بود قبل حرکت خبر بدن به من که میان یا نه

ولی این خانواده اصلا چیزی به عنوان سرزده جایی نرفتن تو قاموسشون نیست

 

ازونطرف صبح جمعه ما برای خواستگاری پسر عمه خانوم دعوت دشه بودیم شهرستان:دی

دیگه جاری اینا شام خوردن خوابیدیم و صبح بعد صبحانه همه رفتیم بیرون

اونا رفتن خونه خواهرش و مااومدیم شهرستان

 

رفتیم تو یکی از روستاهای اطراف تربت حیدریه

ی دختر مظلوم و معصومی بود که نگو

خداکنه زیر دست عمه خانوم میفته خوشبخت بشه

نکنه از روستا دربیاد بیفته تو چاه و چاله ی دیگه

 

بعد خواستگاری دیگه ناهار خونه عمه خانوم نموندیم برگشتی مشهد

بین راه رستوران ناهار کوبیده خوردیم و برگشتیم خونه

 

ی نیم چرتی زدیم و بعدش مجبور شدم برای نماز دوباره دوش بگیرم( لعنت به لکه بینی بعد از پریود)

بعد حمام خیلی یهویی موهامو کش بستم و قرچ قرچ تا زیر گردن کوتاهشون کردم:دی

حالا باید برم سشوار بکشم بلکم مرتب و قشنگ تر بشه

 

همسر ک بیدار شد چای دم کردیم و نشستیم سریال دیدیم و من پیراهنای همسر رو اتو کشیدم

حدود 13 تا پیراهن :/

دوتا شلوار

و مانتو شلوار فرم خودم

و پیراهن شلوار پاشا رو 

 

بعدشم یهویی تصمیمی گرفتم مقنعه ای که دوختم رو کوتاه ترش کنم خیلی بلند بود و اذیت بودم باهاش

 

صبح زود اومدیم شرکت

و نگم از استرس محیط کار:/

بعضی روزها پشیمون میشم از اینکه شاغل شدم

ولی خب درکل از اینکه با همسر هستم و از چند و چون کار باخبرم خوشحالم

دیگه سختیاشو باید به جون بخرم

و اینکه تمام کارای بایگانی و ثبت و حسابداری شرکت با منه

و همسر فقط حسن انجام کار براش مهمه و من باید با تمام قوا اینجا کار کنم

 

 

خب پست رو ببندم

از ساعت 9 صبح بازش کردم و الان ساعت یک و نیم موفق شدم تمومش کنم

تا فردا

۰ صحبت ۲ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من
نبسته ام به کس ، دل
نبسته کس ، به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها ، رها من
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان