دوشنبه ۲۳ آبان ۰۱
گاهی فکر میکنیم خدا مارو نمبینه
حواسش به ما نیست
اما غافلیم که خدا هرلحظه در کنار ماست
دیشب موقع خواب
آقا پاشا شیرجه زد سمت تشکش
اما حواسش به لبه ی اپن نبود و با چیشونی رفت تو دیوار
اگر و فقط اگر کمی جاب جا تر خورده بود
معلوم نبود چی میشد
اون لحظه که یه تخم مرغ رو کله ش اومد بالا
فقط خداروشکر کردم که چیزیش نشده و سالمه
امروز تو مهد فستیوال پاییز دارن
و خواسته بودن بچه ها لباس رنگی و خوراکی پاییزی بیارن
من براون کیک سیب و هویج پختم
و درحد توانم اینجوری تزیینش کردم خخخ
پاشا بیدارشد دید اینقدر ذوق کرده بود
هی تشکر میکرد
کیک 16 تیکه شد و بچه ها 14نفرن
و ازونجایی که میدونم بچه م به یدونه قانع نمیشه
ی تیکه از کیک قبلی براش تو ظرف گذاشتم که دعوا راه نندازه سر ی تیکه اضافه تر