روزنوشت های یک بانو

یک زن،یک همسر ویک مادر هستم

درباره ی بانوی عاشق

درباره من و زندگیم

تاریخ های خاص زندگیمون

تاریخ تولدعلی جونم:۶۰/۷/۱

تاریخ تولدمن:۶۶/۱۲/۳

اولین خواستگاری:۹۳/۱/۱۰

دومین خواستگاری:۹۳/۲/۶

بله برون:۹۳/۲/۶

آزمایش:۹۳/۲/۱۱

محرم شدن:۹۳/۲/۱۴

جشن عقد:۹۳/۶/۱۳

جهازکشون:۹۵/۴/۲۵

تاریخ عروسی:۹۵/۴/۳۱

اولین روزی که متوجه وجود پاشا شدیم:۹۵/۱۲/۲۴🎊🎉

خدایاشکرت

بخاطر این همه لطف و توجه ازت ممنونم امیدوارم بنده‌ی خوبی باشم و بتونم از عهده‌ی شکر این همه نعمت بربیام

«دوست دارم خدا»

منو همسری تو محل کار باهم آشنا شدیم
من رزرواسیون و حسابدار هتل بودم و همسری قرار بود بعنوان مدیر داخلی هتل استخدام بشن یجورایی آقا بالاسرمن بشن
البته محل کار همسری اون موقع تو یه هتل دیگه بود که زیرمجموعه ی هتلی بود که من توش بودم 
هتل ها هم به هم نزدیک بودن
مدیرای اصلی هتل مشهدی نبودن برای همین هروقت می اومدن یک ماهی می موندن
یکی از مدیرا که تنهایی اومده بود قصد برگشتن به شهرش رو داشت و وقتی میره هتلی که همسری کار میکرد بهش میگه هرکاری داشتی حتما با خانم فلانی(ینی من) هماهنگ کن
همسری با خودش میگه این خانومه کیه که منو دست ایشون میسپارن؟
این میشه که همسری میاد تو نخ من
دیگه هربار به یه بهانه ای می اومد هتل ما
البه تو هتل کسی هم دل خوشی ازش نداشت چون میدونستن قراره مدیر بشه
اونجا بهش میگفتن مهندس
دیگه مهندس اینقد اومد ورفت اخرشم هیچی به هیچی
سر حقوق و مزایا با مدیرای اصلی به تفاهم نرسید و دم عید از هتل رفت
از حق نگذریم دلم براش تنگ میشد خب
کارها و رفتارهاش دلمو برده بود
گذشت تااینکه بهمن 92 به هتل زنگ زد و سر حرف رو باز کرد
کم کم ازم خواستگاری کرد و ماجرای سخت ما شروع شد
مخالفت مامانم درگیری اون با خانواده ش
ولی اخرش ما به هم رسیدیم
اگرچه سخت بود ولی شیرین گذشت
دعا کنین قدر هم دیگرو بدونیم و کنارهم خوشبخت بمونیم
درباره من
نبسته ام به کس ، دل
نبسته کس ، به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها ، رها من
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان