روزنوشت های یک بانو

یک زن،یک همسر ویک مادر هستم

واسطه

توو خونمون من همیشه نقش واسطه داشتم

ینی مثلا خواهرم میگفت من فلان چیز رو خیلی دوست دارم مامان برام نمیخره

من ی روز تو ی فرصت مناسب با مامانم حرف میزدم جوری که مامانم فک کنه وای این چیز چقدر مهم بوده و خبر نداشتم و بدو بدو میرفت برای خوارم میخرید

یا مثلا داداشام دوست داشتن برن بازی و اینا مامانم نمیذاشت

من میگفتم من ازشون درساشونو پرسیدم بلد بودن مشقاشونم نوشتن،مامانمم بعنوان پاداش میگفت برین پی بازی تون

ولی هیچوقت ینی واقعا هیچوقت نبوده که کسی واسطه ی منو مامانم بشه

بدترین حالتش موقع ازدواجم بود که هیچکدومشون پادرمیونی نکردن برای راضی کردن مامانم برعکس به من میگفتن تو بی خیال بشو

اون دوران وحشتناک خواستگاری و عقد که گذشت 

الانم هیچکدومشونواسطه ی خوبی نیستن

همین الانشم اگه خواهرم با مامانم حرف بزنه که بابا زندگی خودشونه،بی خیال چکار داری هی خودتو اذیت میکنی

ولی برعکس به من زنگ میزنه و با حرفاش اشک منو درمیاره

کی بشه مامانم متوجه بشه نباید بخاطر هر چیزی خودشو اذیت کنه

۰ صحبت ۴ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من
نبسته ام به کس ، دل
نبسته کس ، به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها ، رها من
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان