روزنوشت های یک بانو

یک زن،یک همسر ویک مادر هستم

مهمون

مادرشوهر امروز عصری خیلی یهویی اومد خونمون

شب شنبه اومده مشهد و خونه دحتر کوچیکه ش بوده

حالا فردا قراره بره خونه دختر دومی که با دختر بزرگش که میاد مشهد بره دکتر،برگرده خونشون

من از الان حالم بده که دوست ندارم فردا تنهایی بدون همسرم برم خونه خواهر شوهرم

از اون روز قضیه ی خبرکشی و اینا تازه امروز فهمیدم هنوز دل چرکینم و ناراحت

۱ صحبت ۲ موافق ۰ مخالف
بـانـوی بــرفی
۱۱ آذر ۲۱:۴۰
خوب بگو کار داری و نمیتونی بری
اصلا با بچه ی کوچیک سخته

جواب :

مشکل اینه که ی بار رفتم بچه بغل خب
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من
نبسته ام به کس ، دل
نبسته کس ، به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها ، رها من
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان