روزنوشت های یک بانو

دوستان زیادی به ادرس وبلاگم ایراد گرفتن

دوستای گلم،ادرس وبلاگ تکه کلام همسرمه;-)

وگرنه من میدونم:-)

خوابم میاد

ولی نمیدونم الان ک چشامو میبندم،فردادوباره باز میکنم؟

چ حس تلخیه

ولی خداوکیلی چن نفرمون آماده ایم ک ی شب چشامونو ببندیم و نگران بازکردنش نباشیم

نمیدونم کسی هست ک باید حلالم کنه یا نه؟

خدایا تانیامرزیدی ازاین دنیا نبر

دوستان هم شهریم،زیر سایه ی امام رضا راحت بخوابید♥

دیروز_خونه

صب ک از خواب پاشدم و رفتم سرویس لباسم خونی بود

تاشب ک برم دکتر مردم و زنده شد

دیشب_مطب دکتر

ضربان قلب بچه م دیده نشد،نوبت دادن برای یکشنبه ک ان شالله دیده بشه

استراحت مطلق تا اون روز

امروز_خونه

همسر رفت شرکت

من روی مبل خوابیدم،استراحت

ساعت ده و چل دقیقه،با سرگیجه چشم بازکردم

خونه دورسرم میچرخید

فک کردم حال من بده

اما صدای ظرف ها و قابلمه ها،تکون های آب آکواریوم،لرزیدن زمین زیر پام

زلزله بود

دویدم درواحد رو باز کردم

یکی از پایین گفت زلزله بود تموم شد

دستام میلرزید

یهو داغ شدم،خون

دستام میلرزید قلبم میزد،ب همسرپیامک زدم

تا درازکشیدم ک آروم بشم،باز زمین لرزید

تارسیدم جلو در باز آروم شد

دوباره دراز کشیدم باز لرزیدم دیگه نایی نداشتم

بازهم خون

همسری رسید

من گریه میکنم

کمی بعد پس لرزه ی سوم

همسری نگران شد و گفت ک بیایم خونه مامانم

برای من و نی نی که نمیدونم موندنی هست یانه دعاکنید

فعلا بهترم تابعد