روزنوشت های یک بانو

یک زن،یک همسر ویک مادر هستم

خاطرات هتل 2

ادامه مطلب ۲ صحبت ۰ موافق ۰ مخالف

رابطه-تظاهر

دوست داشتم تا یه مدت توی خودم باشم و به هیچکس زنگ نزنم

ولی میدونم اگه کنار بکشم مامانم بدتر دلخور میشه ازم

باید باشم تا فکر کنه خوبم

تا فکر کنه همه چی آرومه

چقدر تظاهر به خوبی!

کاش سنگ صبور زندگیم بودن

کاش مشاور خوب زندگیم بودن

اما نیستن

فقط باید جلوشون تظاهر کنم همه چی آرومه

من چقدر خوشبختم


۲ صحبت ۳ موافق ۰ مخالف

واسطه

توو خونمون من همیشه نقش واسطه داشتم

ینی مثلا خواهرم میگفت من فلان چیز رو خیلی دوست دارم مامان برام نمیخره

من ی روز تو ی فرصت مناسب با مامانم حرف میزدم جوری که مامانم فک کنه وای این چیز چقدر مهم بوده و خبر نداشتم و بدو بدو میرفت برای خوارم میخرید

یا مثلا داداشام دوست داشتن برن بازی و اینا مامانم نمیذاشت

من میگفتم من ازشون درساشونو پرسیدم بلد بودن مشقاشونم نوشتن،مامانمم بعنوان پاداش میگفت برین پی بازی تون

ولی هیچوقت ینی واقعا هیچوقت نبوده که کسی واسطه ی منو مامانم بشه

بدترین حالتش موقع ازدواجم بود که هیچکدومشون پادرمیونی نکردن برای راضی کردن مامانم برعکس به من میگفتن تو بی خیال بشو

اون دوران وحشتناک خواستگاری و عقد که گذشت 

الانم هیچکدومشونواسطه ی خوبی نیستن

همین الانشم اگه خواهرم با مامانم حرف بزنه که بابا زندگی خودشونه،بی خیال چکار داری هی خودتو اذیت میکنی

ولی برعکس به من زنگ میزنه و با حرفاش اشک منو درمیاره

کی بشه مامانم متوجه بشه نباید بخاطر هر چیزی خودشو اذیت کنه

۰ صحبت ۴ موافق ۰ مخالف

باید حرف بزنم

ادامه مطلب ۳ صحبت ۱ موافق ۰ مخالف

جشن تولد و ماجراهایش+عکس

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
درباره من
نبسته ام به کس ، دل
نبسته کس ، به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها ، رها من
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان